جدول جو
جدول جو

معنی قاسم شیرازی - جستجوی لغت در جدول جو

قاسم شیرازی(سِ مِ)
از مشاهیر خطاطان و شاعران و نقاشان ایران است. وی حافظۀ نیرومندی داشت وگویند یک منظومه سی بیتی را با یکبار خواندن بخاطر می سپرد. وی به سال 947 هجری قمری درگذشت. او ادعا میکرد که از نسل شاه شجاع است. (از قاموس الاعلام ترکی)
از شاعران ایران است و منظومه ای در فتوحات امیرتیمور به نام ’تیمورنامه’ سروده است. (از قاموس الاعلام ترکی)
لغت نامه دهخدا

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(قُ یِ)
محمد حسینی از شعرای معمر و از خطاطان کم نظیر است. (فهرست کتاب خانه سپهسالار ج 2 ص 581)
لغت نامه دهخدا
(ظِ مِ)
معروف به نظاما. از شاعران قرن یازدهم هجری و معاصر باصفویه است، به روایت نصرآبادی به شغل بنائی اشتغال داشته و مدتی سالم تخلص می کرده سپس تخلص ناظم را اختیار کرده است. او راست:
خرامش گرچه در هر گام صیدی در کمین دارد
نگاهش چون رمیدن توسنی در زیر زین دارد
به جوش کینه کی تسخیر دل ها می توان کردن
حباب از سینه صافی بحر در زیر نگین دارد.
*
ز بس که بخیۀ زخمم به روی کار افتاد
به دام افتد اگر رنگ من پریده شود.
رجوع به تذکرۀ نصرآبادی ص 384و نگارستان سخن ص 117 و روز روشن ص 677 شود
لغت نامه دهخدا
(شِ مِ)
محمدهاشم. از نویسندگان خوانین زندیه بود. رضاقلی خان هدایت در مجمعالفصحاء راجع به وی می نویسد: ’نظر به فطرت پاک و طینت صافی ترک ملازمت دیوان کرد و به خدمت جناب قطب المحققین سیدقطب الدین محمد العزیزی الفارسی که از علما و فضلا و مشایخ سلسلۀ علیۀ ذهبیۀ کبرویه بود رسیده به تصفیه و تزکیه کوشید و بادۀ حقایق و معارف نوشیده بعد از وصول به مراتب بلند و حصول مقامات ارجمند، به مرتبۀ مصاهرت و خلافت سید اختصاص یافت و مقتدای طالبان عهد شد. گاهی به مثنویات و غزلیات میپرداخته’. سپس هدایت این چند بیت از اشعار او را نقل کرده است:
ای دوستان، ای دوستان رفتم ز خود من بارها
تا آنکه دیدم یار را در کسوت اغیارها
وحدت چو آمد در نظر کثرت شد از پیش نظر
بتها شکستم سربه سر، وارستم از زنارها.
از همو:
هرچند نبینند عیان مهر چو خفاش
خورشید نهان نیست ز صاحبنظری چند
غواص صفت غوطه در این لجۀ توحید
خوردیم بسی تا که برآمد گهری چند.
رضاقلی خان هدایت در ریاض العارفین دو مثنوی به نامهای مناهل التحقیق و ولایت نامه را نقل کرده است و از آنجمله ابیات زیر است:
چون بتابد بر دل آن نور خدا
رنگ باطل ها شود از وی جدا
شبهه و شک نیست در ذات قدیم
که بود محتاج اثبات ای حکیم
این ولایت راه عشق دوست است
لب دین است این نه قشر و پوست است
تا نباشد جذب معشوقان ز پیش
عاشقان کی بگذرند از جان خویش
شاخ جنبان بینی اما باد نه
برگ رقصان بینی و شمشاد نه
جمله عالم همچو جامی پرشراب
عکس خورشیداست کافتاده در آب
جمله ظلمت دیده و انوار نه
عکسها بینندروی یار نه
نقشها بینی تو و نقاش نه
دانه ها بینی و دانه پاش نه...
(مجمع الفصحاء ج 2 ص 572 و ریاض العارفین ص 351)
لغت نامه دهخدا
(سِ مِ)
از مهرۀ ارباب سخن طرازی است. در عهد اکبر پادشاه به هندوستان رسید و به ملازمت آصفخان وزیر از خوان وجودش قسمتی وافی ربوده به وطن باز گردید. او راست:
هیچ جا خاطر شوریده ام آرام ندید
همه آفاق مگر بهر دل من قفس است.
(صبح گلشن چ هند ص 328)
لغت نامه دهخدا